حکیم نیکوکار شهر ما
حکیم نیکوکار شهر ما

دکتر محمدرضا حکیم‌زاده

لاهیجان در طی تاریخ کهن خود، حکما و اطبای بسیار به خود دیده است و از گذشته تا کنون بوده‌اند حکیمان و طبیبانی که طبابت برای‌شان مفهومی فراتر از صرف معالجه و درمان پزشکی داشته و به جامعه و مردم نیز توجه ویژه داشته‌اند و درمان دردهای مختلف اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی آنان (در کنار دردهای جسمانی) نیز برای‌شان یک دغدغه همیشگی بوده است. تاریخچه پزشکی و اطباء و حکمای لاهیجان، مانند تاریخ شهرنشینی‌اش به قدری غنی و پربار هست که مثال و مصداق برای این مسأله فراوان وجود داشته باشد. من اما در این‌جا می‌خواهم از یکی از این اطبای نیکوکار و مهربان و ماندگار در دل‌های مردم، که از این شهر برخاسته و وصف نیکی‌هایش سراسر ایران را درنوردیده، بنویسم.
حسین خان صحت الحکما، حکیمی ساکن محله غریب آباد لاهیجان بود. در سال 1293 خورشیدی، صاحب پسری شد که او را محمد رضا نام نهاد. محمد رضا تحصیلات ابتدایی را در لاهیجان و متوسطه را در رشت گذراند و آن‌گاه به اشتیاق تحصیلات آکادمیک رهسپار پایتخت شد. تحصیلات پزشکی که تمام شد، محمد رضا که حالا دیگر دکتر محمد رضا حکیم‌زاده بود، به استخدام دولت درآمد. نخستین آزمون حرفه‌ای و مدیریتی را در خراسان با درایت و کاردانی با موفقیت پشت سر گذاشت و به آسایشگاه جذامیان آن‌جا که وضع بسیار نامطلوبی داشت، سر و سامان بخشید. دو سالی آن‌جا بود که به زادگاه خویش برگشت.
لاهیجان شهر خاطرات کودکی و نوجوانی او بود. عشق و علاقه خاصی به شهر خویش داشت و کارهای ماندگاری در این شهر انجام داد. ساخت دبستان، پرورشگاه و زایشگاه، تأسیس درمانگاه و مدرسه در روستاهای دورافتاده، تأسیس صندوق کمک به دانشجویان لاهیجانی درحال تحصیل در خارج از لاهیجان و ... از جمله اقدامات ماندگار این نخبه لاهیجی در شهر و دیار خویش است.


در دوران ریاست بر بهداری کل گیلان هم آثار نیکی در سطح استان به‌جا نهاد که تأسیس درمانگاه‌هایی در لشت نشاء، پیر بازار، ماسوله، خشکبیجار و ... از آن‌جمله است. اما مهمترین کار او در سطح استانی، راه‌اندازی آسایشگاه معلولین و سالمندان گیلان در رشت است که این مهم با کمک‌های بی‌دریغ آرسن میناسیان (از ارامنه رشت) و با زمین‌های اهدایی مرحوم حسین استقامت در سال 1345 انجام گرفت.
نهضت آسایشگاهی در مورد معلولین در آن سال‌ها در جهان رواج داشت و ارائه خدمات به معلولین به صورت مؤسسه‌ای، رویکرد غالب بود. ولی در ایران در زمینه ارائه خدمات به معلولین، حتی در سطح مؤسسه‌ای و آسایشگاهی هم کمبودهای فراوانی وجود داشت (و دارد!) و نیاز به مؤسساتی برای ارائه خدمات به گروه‌های کم‌توان (به‌ویژه کم‌توانان ذهنی) بسیار احساس می‌شد. تحولاتی هم در جامعه در آن عصر در شرف وقوع بود که این نیاز را بیش از پیش نشان می‌داد. با افزایش سطح بهداشت عمومی و در نتیجه افزایش شانس زندگی، دست‌کم در حوزه شهری، جمعیت سالمندان رو به افزایش بود (همچنان که امروز هم جامعه ما با سرعت با جمعیت سالمند بیشتری روبه‌رو می‌شود). از سویی با گسترش شهرنشینی و معلولیت‌ها و بیماری‌های جدید حاصل از آن، از جمله تصادفات و سوانح رانندگی، جمعیت معلولین هم نسبت به قبل رو به افزایش بود. اگر در گذشته در اثر کمبود امکانات و ضعف دانش و تخصص، افراد آسیب‌دیده در سوانح، شانس زنده ماندن کمی داشتند، اما با گسترش دانش پزشکی و امکانات تخصصی، این افراد بیشتر شانس زنده ماندن، و در نتیجه زندگی با معلولیت  را می‌یافتند. توانبخشی در ایران هم در سال‌های پایانی دهه چهل و ابتدای دهه پنجاه در پاسخ به چنین نیازهایی شکل گرفت. هرچند این تحولات در آغاز راه بود و هنوز جمعیت سالمندان و معلولین، نسبت به دهه‌های بعدی، چندان زیاد نبود، اما این از نگاه آینده‌نگر و پیشگیری‌ کننده امثال دکتر حکیم‌زاده پنهان نمی‌ماند. آسایشگاه سازی هم پاسخی به این تحولات و نیازهای ناشی از آن بود.
گیلانیان در این کار هم مانند بسیاری از مصادیق توسعه و تمدن در انتهای قرن پیش و نیمه اول قرن خورشیدی کنونی، پیشگام شدند و آسایشگاه خیریه معلولین و سالمندان گیلان در ایران، نخستین بود. بعدها دکتر حکیم‌زاده ساخت آسایشگاه برای معلولین و سالمندان را به یک جریان تبدیل نمود و در اصفهان و تهران (کهریزک) این کار را انجام داد.
پس از آن‌که دوره تخصص را در فرانسه گذرانید، به عنوان مدیر مبارزه با بیماری‌های واگیر وزارت بهداری مشغول به کار شد و کارهای مثبتی برای پیشگیری و مبارزه با بیماری‌های مسری از خود به یادگار گذاشت. مشهورترین اقدام دکتر حکیم‌زاده در سطح ملی، تأسیس آسایشگاه خیریه معلولین و سالمندان کهریزک است. این مجموعه که در سال 1351 و با حداقل تشکیلات و امکانات آغاز به کار کرد، امروزه مجموعه‌ای عظیم با ارائه انواع خدمات توانبخشی، نگهداری و مددکاری و ... برای معلولین مختلف و سالمندان است و این‌همه را به تلاش‌های بی‌وقفه بنیانگذارش، دکتر حکیم‌زاده، مدیون. او که در آن زمان ریاست بیمارستان فیروزآبادی شهر ری را برعهده داشت، با زمینی که خانواده امینی در اختیارش نهادند و با جمع‌آوری کمک‌های خیرین، مکان فوق را راه‌اندازی کرد و برای پا گرفتن و توسعه این بزرگ‌ترین مؤسسه آسایشگاهی خاورمیانه زحمات بسیار کشید.
دفتر پربار زندگانی این نخبه لاهیجی پس از چند سال مبارزه با عارضه قلبی، در سوم آبان سال 1358 خورشیدی بسته شد و بنا به وصیتش در محوطه آسایشگاه کهریزک به خاک سپرده شد.
در زندگی دکتر حکیم‌زاده نکاتی هست که قدری تأمل در آن‌ها، می‌تواند جالب توجه باشد. دکتر حکیم‌زاده همانند نامش، پزشکی بود که حکیم ماند. مفاهیم پزشک و حکیم، تنها تفاوت بین دو دوره تاریخی از علم طب را که در یکی آموزه‌های تجربی رهگشاست و در دیگری، تحصیلات آکادمیک و نوین پزشکی، روایت نمی‌کند. "حکیم" و "پزشک" بیان‌گر دو نوع تفکر در حیطه علوم پزشکی و پیراپزشکی است. اولی مفهومی اجتماعی‌تر دارد و با علوم دیگر، به‌ویژه مردم‌شناسی، جامعه‌شناسی و روان‌شناسی مرتبط است و دومی، خدمات تخصصی صرف پزشکی در حیطه تشخیص و درمان را دربر می‌گیرد.
حتی امروز خیلی از صاحب‌نظران بر این عقیده‌اند که پزشکان مجدداً باید حالتی حکیم‌گونه یابند. حکیم نه در کارهای تجربی و فاقد آموزه‌های آکادمیک، بلکه در نوع روابط با بیماران و نوع نگرش به جامعه و لحاظ داشتن عوامل اجتماعی در مسائل پزشکی و بیماری‌ها و داشتن بصیرتی جامعه‌شناختی در حوزه تخصصی طب.
نکته دیگر آن‌که، کمی دقت در کارهای بزرگی که دکتر حکیم‌زاده انجام داده، ما را با فلسفه و هدف او از طبابت و تخصصش آشنا خواهد کرد. فقط کافی است نظری به ساخته‌های او ـ چه در شهر و دیارش و چه در دیگر جای‌ها ـ بیافکنیم: مدرسه، درمانگاه، پرورشگاه و آسایشگاه معلولین و سالمندان. در این سیر اجمالی به وضوح می‌توان توجه به اصول آموزش، پیشگیری، درمان و توانبخشی را مشاهده کرد. اصولی که هریک رکن رکینی برای پایداری نظام سلامت یک جامعه محسوب می‌شوند و حکیم‌زاده در برنامه‌های خود نسبت به آن‌ها متعهد.
نگاه دکتر حکیم‌زاده به دانش پزشکی، نگاهی اجتماعی و حکیمانه بود. گره زدن فعالیت تخصصی و حرفه‌ای به مسائل و معضلات اجتماعی، پزشکی جامعه‌محور و ارائه خدمات تخصصی با درنظر داشتن فاکتورهای اجتماعی و فرهنگی از ویژگی‌های این نوع نگرش است.


در چنین نگاهی، آموزش اهمیتی فزون یافته و بر همه چیز تقدم می‌یابد و مهمترین رکن پیشگیری، محسوب می‌شود. طبیعتاً پزشکی چون حکیم‌زاده با آن نگاه همه‌جانبه به پزشکی و با آن دغدغه‌های مقدس نمی‌توانست نسبت به این مهم بی‌تفاوت باشد. از همین روست که بچه غریب آباد، در محل خویش دبستانی می‌سازد و خود با شور و شعف در کارهای ساختمانی آن فعالانه شرکت می‌جوید. و چه جایی بهتر از مدرسه برای آموزش و پیشگیری؟
این نوع نگرش عمیق است که سبب می‌شود وی در روستاهای دور افتاده لاهیجان در همان حالی که به دنبال تأسیس درمانگاه است، به ساخت مدرسه هم همت گمارد.
در مورد دکتر حکیم‌زاده بسیار بیش از این‌ها می‌توان نوشت. مردی که جامعه معلولین و سالمندان ایران و نیز جامعه توانبخشی ایران، همواره نامش را در سینه به نیکی حفظ کرده و یادش را پاس می‌دارد. بیهوده نیست که مثلاً در همین شهر زادگاه او، یعنی لاهیجان، با وجود این‌که یک میدان و خیابان درخور شأن دکتر حکیم‌زاده و به نام او وجود ندارد (تنها در این دو سه سال اخیر، نام او بر سنگی در کنار نام چند تن دیگر از چهره‌های این شهر در میدان تکیه سابق امجد السلطان نوشته شده، که کافی نیست)، در بهزیستی این شهر سالنی به نام اوست و نیز مسیری که به آسایشگاه سالمندان شرق گیلان (لاهیجان) می‌رود نیز به یاد او، دکتر حکیم‌زاده نامیده شده است و یا درمانگاهی در مرکز شهر که نام افتخارآفرین حکیم‌زاده را بر سردر خود دارد. شایسته است میدان و یا خیابانی درخور نام دکتر محمد رضا حکیم‌زاده، به اسم او نامگذاری گردد و تندیس و یادمانی از این مرد نیکوکار در شهر زادگاهش نصب شود؛ مسأله مهمی که تا کنون در مورد دکتر حکیم‌زاده و دکتر مجتهدی و بسیاری دیگر از بزرگان و چهره‌های ماندگار این شهر، عملی نشده و خوب است که پاسداشت نام و یاد این بزرگان و نامگذاری خیابان‌ها و میادین به اسم آنان، بیشتر در کانون توجه و دغدغه‌های مسئولین ذیربط در این شهر قرار گیرد.



[ جمعه 23 آبان 1393 ] [ 16:16 ] [ آرمان ] [ بازديد : 8979 ] [ نظرات () ]
مطالب مرتبط
آخرين مطالب
خط گیلکی (1395/08/06 )
gilaki music (1394/12/01 )
بیه لاکو... (1394/11/26 )
خط گیلکی (1394/11/22 )